ابن نديم در الفهرست به نقل از ابن مقفع زبانهاي ايرانيان را در پايان دورة ساساني چنين بر شمرده است:
1. فهلوي (پهلوي)، كه منظور از آن احتمالاً پهلوي اشكاني يا پهلواني يا پارتي بوده است؛ 2. فارسي (پارسي)، كه همان فارسي ميانه، زبان رسمي دولت ساساني و زبان مورد استفاده در كتابهاي زردشتي بوده است؛ 3.سرياني، كه از زبانهاي سامي رايج در بينالنهرين بوده است؛ 4. خوزي، كه احتمالاً بازماندة زبان ايلامي در خوزستان بوده است؛ 5. دري (منسوب به دربار) كه زبان محاورهاي درباريان و ساكنان پايتخت تيسفون= مدائن ) بوده است.
اگرچه با ورود اسلام به ايران، زبان عربي زبان دين و دولت شد، فارسي دري – كه در واقع صورت تحول يافتة فاسي ميانه بود – همچنان در ميان عامة مردم در اكثر نقاط ايران رواج داشت. نهضتهاي استقلال طلبانهاي كه در سدههاي نخستين اسلامي در ايران به وقوع پيوست، منجر به پيدايي سلسلههاي ايراني طاهريان (205-259ق/820-873م) در خراسان و صفاريان (253-298ق/867-911م) در سيستان شد. يعقوب ليث، مؤسس سلسلة صفاري نخستين كسي بود كه شعرا را به سرودن شعر فارسي تشويق ميكرد، اما دولت ساماني (263-395ق/877-1005م) – كه در اوج قدرت بر خراسان و ماوراءالنهر و بخشهايي از ايران و افغانستان كنوني فرمان ميراند و مركز آن بخارا بود ـ مقتدرترين دولت پشتيبان زبان و ادب فارسي محسوب ميشد . از جمله خدمات سامانيان به ادب فارسي تشويق دانشمندان ايراني به ترجمة كتابهاي مهم عربي به زبان فارسي بود كه از آن ميان ميتوان به ترجمة تاريخ طبري (معروف به تاريخ بلعمي) و ترجمة تفسير طبري به فرمان اميرمنصور بن نوح ساماني اشاره كرد.( حك 350-365ق/961-976م )
فارسي دري در زمان حكومت غزنويان (366ـ582 ق/977ـ1186م) و سلجوقيان (429ـ552 ق/1038ـ1157م) همچنان مورد توجه برخي از درباريان بود ، تا آنجا كه در عهد وزارت فضل بن احمد اسفرايني ، وزير سلطان محمود غزنوي (وزارت :388ـ398 ق/998ـ1008م) ، و ابونصر كندري ، وزير طغرل و آلب ارسلان سلجوقي، فارسي زبان ديوانها و دفترهاي دولتي و مكاتبات رسمي بود . پس از آن نيز در عهد خوارزمشاهيان (ح 470ـ628 ق/1077ـ1231م) ديوان رسائل غالباً به فارسي بود.
گسترش زبان فارسي در شرق شمال شرقي ايران ، در شهرهايي چون بخارا ، بلخ ، سمرقند ، طوس ، مرو و هرات از يك سو ، و كاربرد آن در دربار اميران ترك زبان غزنوي و سلجوقي از سوي ديگر ، سبب ورود واژههايي از زبانهاي پارتي ، سغدي و تركي به زبان فارسي شد . با وجود اين ، از آنجا كه زبان عربي همچنان زبان علم و دين بود ، شمار واژههاي دخيل عربي در فارسي رو به افزايش گذاشت ، به گونهاي كه نسبت واژههاي عربي در فارسي كه در سدة 4ق در حدود 30% بود ، در سدة 6ق به حدود 50% رسيد.
پس از مرگ جلالالدين خوارزمشاه (628ق) و استيلاي مغول بر ايران ، در زمان حكومت ايلخانان (654-754ق/1256-1353م) و تيموريان (771ـ912 ق/1369ـ 1506م) فارسينويسي همچنان رواج بسيار داشت ، اما ويراني خراسان و ماوراءالنهر موجب شد كه مركزيت زبان فارسي به شهرهاي مركزي و جنوبي ايران ، به ويژه شيراز ، انتقال يابد . در اين دوره نيز واژههايي از زبان مغولي ، به ويژه در زمينة امور لشكري و كشوري ، وارد زبان فارسي شد .
از سوي ديگر نفوذ زبان تركي در آذربايجان ـ مركز حكومت تركمانان آققويونلو (ح 800ـ908 ق/1398ـ1502م) ـ تا اندازهاي بود كه صفويان ايراني تبار ترك زبان شدند و حتي در زمان پادشاهان صفوي (907ـ1135 ق/1501ـ1723م) زبان تركي در آذربايجان چنان گسترش يافت كه گويش آذري را ـ كه از گويشهاي كهن ايراني بود ـ به كناري نهاد.
پس از دورة افشاريان (1148ـ1210 ق/1735ـ1795م) و زنديان (1163ـ1209 ق/1750ـ1794م) و روي كار آمدن سلسلة قاجار (1193ـ1342 ق/1779ـ1924م) تهران مركز تجمع ادبا ، نويسندگان و صاحبان مناصب اداري و دولتي شد و به تدريج گونة تهراني زبان فارسي بر ديگر گونهها غالب آمد و زبان معيار گرديد.
كسي به درستي نميداند كه خط عربي از چه تاريخي براي نوشتن زبان فارسي مورد استفاده قرار گرفت ، چه ، كهنترين متن تاريخدار فارسي به خط عربي كتاب الابنية عن حقائق الأدوية ابومنصور موفق هروي ، به خط اسدي طوسي است .
كهنترين آثار مكتوب فارسي نو ، 3 كتيبه به خط عبري است كه در تنگ ازائوا در غرب افغانستان بر دل كوه كندهاند . گونة زباني به كار رفته در اين كتيبهها را فارسي ـ يهودي ميخوانند . دو كتيبه از اين مجموعه داراي تاريخ 1064 سلوكي (= 135 ق/752م) است . آثار مشابهي نيز به خط عبري به دست آمده كه برخي از آنها ترجمه و تفسير بخشهايي از تورات است.
فارسي دري در سدة 4ق به خط مانوي نيز نوشته ميشد . براي نمونه ميتوان به بخشهايي از يك قصيدة فارسي و منظومة معروف بلوهر و بوداسف اشاره كرد كه در تركستان چين يافتهاند و زمان نگارش آنها را نيمة نخست سدة 4ق/10م ميدانند.
در ميان دستنوشتههايي كه از واحة ترفان (در تركستان چين) به دست آمده است ، بخشي از ترجمة فارسي زبور داوود به خط سرياني نيز وجود دارد. فارسي ايران و افغانستان قرنهاست كه به خطي مأخوذ از عربي نوشته ميشود . تاجيكان نيز قرنها از خط عربي استفاده ميكردند ، تا اينكه در 1928 م خط لاتيني را به كار گرفتند ، اما از 1939م/1318ش تاكنون خط سيريلي را به كار ميبرند.
خطوط عبري ، عربي و سرياني ، مانند بسياري از خطوط ايراني ميانه (پارتي ، فارسي ميانة كتيبهاي ، فارسي ميانة كتابي ، فارسي ميانة زبوري ، مانوي ، آرامي ـ خوارزمي و سغدي) از خط آرامي گرفته شدهاند . خط عربي بازماندة گونة نبطي خط آرامي است كه تا زمان انقراض سلسلة نبطيان به دست روميان (106م) در شهر پترا(در اردن كنوني) رواج داشت. |