در گذشته درهر جامعه ايلي قشرهايي وجود داشتند كه در موقعيتهاي اجتماعي متفاوت با يكديگر، و در سلسله مراتب، برابر، فراتر يا فروتر قرار ميگرفتند. ميزان سهمبري از منابع طبيعي، چگونگي مالكيت بر زمين، آب و مرتع، وضع فعاليت در توليد و عرضه خدمات، شمار گله و دام، ميزان و نوع درآمدها و عضويت در دودمانها، در جداسازي قشرهاي اجتماعي جامعههاي ايلي از يكديگر نقش و اهميت آساي داشتند و عاملهاي تعيين كننده پايگاه و منزلت اجتماعي افراد و چگونگي برخورداري آنان از حقوق اقتصادي و اجتماعي و قدرت سياسي در جامعهاهاي ايلي بودند.
در ميان جامعههاي ايلي كوچنده ايران 3 نوع قشربندي كلي تشخيص دادهاند:
الف- ايلهاي بدون قشربندي (شامل اجتماعات كوچكي از ايلها و طايفهها): در اين نوع جامعههاي ايلي ، قشر حاكم وجود نداشت و اعضاي طايفهها با سران طايفهها، يعني كدخدايان و ريش سفيدان، وضع اجتماعي برابر و يكساني داشتند و تصميمات معمولا در مجلسي مركب از اعضاي ايل و طايفه گرفته ميشد. طايفهي «گوشهاي » و طايفهي «سادات حيات غيب»در لرستان، نمونهاي از اين دسته ايلهاي بدون قشربندي بودند.
ب- ايلهاي با قشربندي ضعيف(شامل گروهي از ايلهاي بزرگ با تيرههاي متعدد): در اين دسته از ايلها معمولا يك تيره، هسته مركزي ايل يا طايفه به شمار ميرفت و رهبري ايل يا طايفه را بر عهده داشت. زمينهاي مرغوب كشاورزي و مراتع، در اختيار تيرة حاكم بود، اما تيرههاي ديگر نيز حق بهرهبرداري از آنها را داشتند. قدرت رهبري در دست چند تن از اعضاي تيرة حاكم بود كه به طور جمعي، طايفه يا ايل را رهبري و هدايت ميكردند. اعضاي تيرة حاكم، قشر برتر جامعه ايلي بودند. ايلهاي «مير»، «قلاوند» و «بهاروند» از زمرهي اين ايلها به شمار ميرفتند.
در اين دسته ايلها، بجز تيرة خوانين، يا قشر برتر، 3 قشر ديگر هم وجود داشتند: 1. قشر همسا (همسايه) كه بيشتر اعضاي تيرههاي ديگر ايل را تشكيل ميدادند، و به تيره خوانين وابسته بودند؛ 2. قشر لوتيها (نوازندگان) كه پايينترين قشر ايل بودند و ازدواج ميان اعضاي اين قشر و قشرهاي ديگر ممنوع بود؛ 3. قشر سيدها كه در ميان قشرهاي ديگر از احترام خاص برخوردار بودند.
ج- ايلهاي با قشربندي پيشرفته (شامل ايلهايي متشكل از مجموعهاي از طايفهها و تيرهها): اين دسته از ايلها، مانند بختياري و قشقايي، هر يك داراي 5 قشر متمايز از يكديگر بودند:
1.قشرحاكم، كه روستاها ، زمينهاي كشاورزي، مراتع مرغوب، چشمهسارها و گلههاي بزرگ گوسفند را در اختيار داشتند. اعضاي اين قشر با دريافت بهرهي مالكانه از روستاها، ماليات گله از افراد ايل و درآمدهاي ديگر، صاحب قدرت و ثروت شده بودند. ايلخانان و خوانين آن معمولا در شهرها ميزيستند و شماري خدمتگزار و تفنگچي در دستگاه خود نگه ميداشتند. منصب و منزلت اجتماعي افراد قشر، ارثي بود و مردان آن با القابي مانند ايلخان، خان و خانزاده، و زنان آن با القاب «بيبي» از افراد قشرهاي ديگر متمايز ميشدند. ازدواج در ميان اين قشر بيشتر به صورت درون همسري بود. گاهي خوانين براي مقاصد سياسي با ازدواج ميان خود و كلانتران يا كدخدايان ايل، و يا سران ايلهاي ديگر، با آنان رابطه برقرار ميكردند.
2.قشر كلانتران، يا سران طايفهها. منصب و پايگاه اجتماعي كلانتران موروثي بود. آنها صاحب زمين و مرتع و گلههاي بزرگ گوسفند بودند و هميشه گروهي تفنگچي فرمانبر در اختيار خود داشتند. اعضاي اين قشر بالاترين مرجع تصميمگيري در امور ايلي بودند. ازدواج در ميان آنها بيشتر به شيوه درون همسري يود.
3.قشر كدخدايان. منصب كدخدايي ارثي بود، اما كدخدايان براي به دست آوردن اين مقام و منصب ناگزير از جلب خشنودي اعضاي تيرة خود بودند. كدخدايان مانند عامة عشاير از راه دامداري و زراعت زندگي ميگذراندند و به نمايندگي از سوي خوانين و كلانتران و با مشورت اعضاي تيره ، تصميم ميگرفتند و عمل ميكردند.
4.قشر عامه عشاير،كه گروه توليد كنندگان اصلي جامعه ايلي بودند و از راه گلهدداري و زراعت زندگي ميگذراندند. زندگي آنها در سنجش با زارعان ده نشين كه در زير يوغ مالكان بودند، بهتر مينمود. ازدواج در ميان آنها بيشتر درون گروهي بود، ليكن به كدخدايان نيز دختر ميدادند و از آنها دختر ميگرفتند. گاهي خوانين و كلانتران از اين قشر، دختر به همسري ميگرفتند. اين همسران به لحاظ منزلت اجتماعي، درجه دو به شمار ميآمدند و همچون كنيز در خانه خوانين كار ميكردند.
5. قشر نيمه مطرود، كه پايينترين قشر جامعه ايلي بودند . افراد اين قشر، از ايل به شمار نميآمدند، زمين و گله نداشتند و صاحب حرفههاي مختلف ، مانند چلنگري، سلمانيگري و و نوازندگي بوند. از لحاظ سياسي و اجتماعي نيز نقشي در ايل ايفا نميكردند.
پرويز ورجاوند در تركيب اجتماعي جامعه ايلات، 3 قشر را از يكديگر متمايز ميكند: نخست، قشر خانها و كلانتران كه از گروه اشراف ايل به شمار ميرفتند. افراد اين قشر، صاحب اغنام احشام زياد و كشتزارهاي وسيع در قلمرو ايل بودند و در شهرهاي بزرگ مستغلات داشتند. ايشان با مقامهاي مسئول محلي و مملكتي در تماس بودند و برخي از آنها صاحب منصبهاي سياسي و اداري نيز بودند. در ايلات بزرگي مانند بختياري و قشقايي، اعضاي اي قشر داراي تشكيلات وسيعي بودند كه مسئوليت تماس با افراد ايل را براي جمعآوري ماليات، رسيدگي به دعاوي، نظارت در برداشت محصول و جداساختن سهم خان داشتند؛ همچنين داراي نيروي رزمي و مجافظ و گشتيهاي اردو به هنگام كوچ بودند. در دستگاه رهبري خان، سازماني نيز وظايف فراهم كردن امكانات تشريفات را بر عهده داشت، مانند آبدارخانه، فراشخانه، آشپزخانه و بخش مربوط به نگهداري اصطبل و قاطرچي و پرورش دهنده اسب و اسلحهدار. دوم قشر كدخدايان و ريشسفيدان و شماري از طبقه متوسط جامعه ايلي كه داراي اغنام و احشام بودند و از راه دامپروري و فروش فرآوردههاي دامي زندگي ميگذراندند. افراد اين قشر براي خود كار ميكردند و كارگر و مزدور خوانين نبودند. سوم، قشر خانوادههاي ايلي بدون دام كه از راه چوپاني و كارگري در ايل، و يا همچون كارگر فصلي در روستاها و شهرها زندگي ميگذراندند. شماري از آنها هم روستايياني به ايل پيوسته بودند كه براي ايل كارگري ميكردند
پژوهشگران در تكنگاريهاي خود صورتهاي ديگري نيز از قشربندي اجتماعي در جامعههاي ايلي مورد تحقيق خود را آوردهاند. افشار نادري در مونوگرافي ايل بهمئي، 3 قشر خان و خانزادگان، خوانين طايفهها، كدخدايان و اعضاي معمولي ايل (رعايا) را تشخيص داده است. به نوشته او خوانين در كار توليد مستقيما مداخله نداشتند، در صورتي كه كدخدايان و رعايا در همه كارهاي توليدي سهيم بودند. خوانين ايل و طايفهها براي افراد طايفة خود و طوايف ديگر همچون پدر به شكار ميرفتند و در واقع عمو و عموزادگان آنها بودند. از اين رو، رابطه ميان افراد ايل با خوانين رابطه سلسله مراتب حكومتي نبود و قشربندي جامعه ايلي موجب پديد آمدن طبقات اجتماعي نميشد. در ايل بهمئي، همچون ايلات ديگر، قشري به نام توشمال (مطرب)، خطير (سلماني) و غربتي(كولي) وجود نداشت.
غفاري به 7 قشر در جاعه ايلي بويراحمد اشاره ميكند : 1. خوانين كه از تيره اردشيري و قشر بالاي جامعه بودند و شخصي به نام ملك را نياي بزرگ خود ميدانستند؛ 2. ريشسفيدان كه پس از مرتبه خوانين ، سرپرستي تيرهها، طايفهها و اولادها را بر عهده داشتند و با القابي چون «مير»(در تيره سادات) و «كي»(درتيره كيگيوي) از ديگران متمايز ميشدند؛ 3. ميرزاها كه مشاوران و مباشران و مأموران اجرايي خوانين بودند و بهره مالكانه آنها را گردآوري ميكردند. بيشتر ميرزاها به تيرة «سادات امام زاده علي» تعلق داشتند؛ 4. عالمها كه از معلمان باسواد طايفه «سادات شاه قاسمي» ، و آگاه به احكام و مسائل فقهي ، و متصدي موقوفات امامزاده بودند. عالمها در خطاب با پيشوند «آ» (مخفف آقا) بر سر اسمشان از افراد ديگر تيرهها و عشاير متمايز ميشدند. اين گروه علاوه بر داوري و قضاي شرعي و اجراي عقد نكاح در ايل، مشير و مشاور خوانين در برخي امور سياسي و اقتصادي نيز بودند؛ 5. نوكرها كه خادمان و مأموران اجراي خوانين بودند و به چند دسته، مانند محصلان بهرهي مالكانه و رسومات، كشيكچيان ، سواران محافظ خان، تفنگچيان، پيشخدمتان دستگاه رهبري خان و... تقسيم ميشدند. 6. رعيت، دامدارها كه مولدان واقعي جامعه ايلي بودند و شاخه بزرگي از گروههاي خويشاوند را در ايل تشكيل ميدادند. در اين قشر3 لايه از هم قابل تشيص بودند: الف- خانوارهايي كه تنها به كار توليد دامي و زراعي ميپرداختند،
ب- خانوادهايي كه افزون بر فعاليتهاي توليدي به كار و ياري ديگران نيز متكي بودند،
ج- خانوارهايي كه افزون بر كار زراعي و دامي خود، براي گذران زندگي روزانه، ناگزير از كار براي ديگران بودند. اينان از دامداران تهيدستي بودند كه گروه بازاريان و برزگران راشكل ميدادند؛
7- قشر جنبي كه گروه خطير، مهتر، آهنگر و پيلهور غيربومي را در جامعه بويراحمد تشكيل ميدادند.
در تركيب قشربندي اجتماعي ايل قشقايي، 4 گروه ايلخانان، ايلخانان ، كلانتران، كدخدايان و ريشسفيدان ، به ترتيب ارزش و پايگاه احتماعي ، در سلسله مراتب هرم سرپرستي قرار داشتند. پس از اين گروهها، 3 قشر دامداران يا افراد عادي (گروه مولد ايل)، كارگران (گروه فاقد زمين ، مرتع و دام، مانند چوپان و نوكر و مهتر و تفگچي كه بيشتر براي خوانين و كلانتران و كدخدايان كار ميكردند)، و پيشهوران (سلمانيها، نوازندگان و غربتيها) به ترتيب قشرهاي جامعه قشقايي را شكل ميدادند.
در قشربندي اجتماعي جامعهي بلوچ ده نشين و عشايري در حوزهي جغرافيايي بنت بلوچستان، 6 قشر در جامعه روستايي و 5 قشر در جامعه عشايري برشمردهاند: خان (گروه حاكم و خويشاوندان آنها)، كدخدا(مالكان زمين يا بزرگ مالكان)، ارباب (خرده مالكان)، استاد (صنعتگران، شامل زرگر، آهنگر، نجار)، درزاده (كارگران كشاورز بيآب و زمن و نيروي مولد جامعه)، و نوكر و غلام (بردگان) در جامعه بلوچ روستايي؛ هوت، (طايفهاي از بالاترين قشر اجتماعي و هم رديف گروههاي بالاي قشر كدخداي روستاها)، كرنكش( افراد طايفه كرنكش)، بلوچ(طايفه)، جت (شتربانان هم مرتبه درزادههاي روستايي) و تيه( بردگان عشاير) درجامعه عشاير بلوچ كه به ترتيب ارزش و اعتبار و منزلت اجتماعي داشتند. افراد قشرهاي درزاده و نوكر و غلام در جامعه روستايي، و جت و تيه در جامعه عشايري از قشرهاي حقير و پايين اجتماعات بلوچ به شمار ميرفتند و از حقوق اجتماعي برخوردار نبودند.
تحولات اجتماعي، اقتصادي و سياسي در نيم سده گذشته، دگرگوني بنيادي در شكل قشربندي سنتي جامعههاي ايلي ايران پديد آورده است. با فرو پاشي نظام متمركز قدرت رهبري در ساختار سياسي اسبها، پايگاه و قدرت دستگاه رهبري و شأن و منزلت خوانين و حكمرانان ايل درهم پاشيد. امروزه، با تغيير نوع روابط و مناسبات ميان قشرهاي بالا و پايين جامعة ايلي، موقعيت اجتماعي و اقتصادي قشرهاي پايين، يعني گروه توليد كنندگان اصلي جامعه، تحول و توسعه يافته، و به صورت ديگري در آمده است. |